شب رسیدیم فرودگاه امام و ماشین را از پارکینگ برداشته و بسمت تهران آمدیم
با ارسال لوکیشن سردار و بلطف جی پی اس گوشی پوتی براحتی بمنزل خواهر رسیدیم
وارد خانه شدیم همه یکزبان سراغ شما را گرفتند و از جای خالی شما گفتند
ما از قبل هماهنگ شده بودیم که بگوییم شما بدلیل بیماری مادر نتوانسته اید با ما بیایید و ما بناچار بتنهایی بسفر رفته ایم
همه بجز حسین وعلی بودند و خیلی جای خالی تو حس شد
سوغات شادان را دادیم و همه تشکر کردند و مشغول خوردن نوتلا شدند
آجی در اولین فرصت بدست آورده بمن گفت مشکلی با نازی دارید و چطور دلتان آمد او را بسفر نبرید و واقعا مادرش مریض است
گفتم بله مادرش مشکل داره و نتوانست او را تنها بگذارد
همه می دانند که تو جان دایی غلام بودی و دایی غلام بدون تو محال ممکن بود جایی برود
اما افسوس روزگار برایمان اینگونه خواسته است و من و فرزندان با یک بغض نهفته بسفر رفتیم
اگر چه تو نیک میدانی بچه ها بدنبال اهداف و خرید و بازیهای خودشان بوده و هستند و آنکه عذابی سخت کشید من بودم
کسیکه عذاب دوری ترا کشید من بودم
کسیکه مصیبت دوران دید من بودم
و تنهای تنها درد خیانت و بناچار درد دوری ترا تحمل می کنم با سوختن و ساختنی سخت و درد آور .
درباره این سایت