دیروز روز بسیار تلخ و ناگواری برای من بود
تا دیروز قول داده بودم به هیچ کس چیزی نگویم ولی با طرح اظهارنامه ناچارم کردی
به پدرت زنگ بزنم این سومین بار است که به پدرت زنگ زدم
هم روز پدر و هم روز تحویل سال و هم دیروز به بهانه ی میلاد آقا ایالفضل (ع) و روز جانباز
حرفهای بسیار احمقانه ای زد و خوشحالم که پیش هم نبودیم وگرنه اتفاق بدی می افتاد
او گفت دخترم در خانه ی تو بوده است و هر کاری کرده با توست
من در زندگی تان دخالت نمی کنم
اگر او را نمی خواهی حق و حقوقش را بده و طلاقش بده ! ببرش و بندازش ! و .
گفتم لازمه مطالب منو بشنوی و مدارک منو ببنی و هر چه شما فرمودی من اطاعت میکنم
گفت نمی خواهم بشنوم و هر کاری خودت دوست داری بکن !
گفتم خیلی گران تمام میشود و پای خیلی ها در میان است و با توجه به مدارکی که
من دارم شلاق و حبس طولانی و شاید سنگسار در انتظار دخترت است
به سادگی گفت تو کارت را بکن
باور می کنی ؟
یک پدر اینقدر بی تفاوت و بی مسئولیت ؟
حالا وکیل گرفته ام و با پلیس فتا هماهنگ کرده ام و بناچار برای عزیزترین دگیم
طرح دعوای ناموسی و اخلاقی کردم
توکل بر خدا تا آخرش میروم شک نکن !!!
ناچار ناچارم .
درباره این سایت