چند جلسه با هم به روان شناس برای مشاوره مراجعه کردیم و در جلسه دوم یا سوم مقرر شد تا تست های مختلف بگیرد

آن روز نیمساعت زودتر از موعد مقرر رفتیم تا تست ها را بزنیم و بعد جلسه را شروع کنیم 

تو در اتاق منشی ماندی و تست هایت را زدی و من در اتاق دیگر 

من خیلی زود تستها را زدم و بیرون آمدم و تو هنوز مشغول تستها بودی 

یادم هست نام و نام خانوادگیت را کامل و واقعی نوشته بودی و بتو گفتم لطفا نام و شهرتت را چیز دیگری بنویس چون من هم دوست نمیداشتم دکتر مرا جایی بشناسد

با اکراه اسم را تغییر دادی ولی فامیل ت را درست نوشتی

برایم عجیب بود تو به همه دوستانت گفته بودی که دوست پسر داری و عاشق شده ای و . 

چگونه اینقدر جرات داشتی که من هر روز دوستانت را می دیدم و گاها به منزل مان می آمدید و قلیان و بساط داشتید و آنقدر راحت بودید که می گفتی شما هم بیا و با ما قلیان بکش و من قبول نمیکردم و میگفتم دوستانت متاهل هستند و درست نیست من در بین شما باشم همانطور که من دوست ندارم همسرم اگر منزل دوستانش بود شوهر انها کنار همسرم بنشیند و قلیان بکشد

افسوس که تو همه کار کردی و به همه چیزمان خاین بودی و هیچگاه نصایح مرا بحساب نیاوردی 

نازی جان بخدا من بر اساس عشقی که بتو داشتم همواره نصیحتت میکردم و تو برداشتت گیر دادن و سخت گیری بود 

دکتر روان شناس تست ها را تحلیل کرد و شما را از اتاق بیرون کرد و برای من توضیحات عجیبی داد

حرفها را که میزد سرم گیج میرفت و گاه میپرسیدم چی؟ و او باز توضیح را تکرار میکرد

دکتر تا دید که من خیلی با حساسیت و دقت به کلمه به کلمه اش دقت میکنم گفت اجازه بده از روی متن شخصیت همسرتان را برایتان بخوانم

. او بشدت اعتماد بنفس ندارد بشدت دروغگوست و تمام اعمال و حرکاتش را که تاکنون دیده ای فیلم بازی کرده است شخصیتش این نیست که شما دیده اید او باطن بشدت متغیری دارد

او بصورت مزمن علاقه به جنس مخالف دارد و دوست دارد اندامش را به جنس مخالف نشان بدهد و از این کار لذت میبرد 

سرم گیج میرفت ولی خودم را کنترل میکردم و گوش میدادم 

تا متن دکتر که از روی کتاب میخواند تمام شد پرونده را با حالتی که خیلی بهم برخورد به من داد و گفت این افراد خوب شدنی نیستند و دوره طولانی دوساله ای را تجویز میکنم که تاثیری هم ندارد و ممکن است یک درصد تغییری ایجاد کند بنظر من طلاقش بده . 

آنقدر از این کلمات ناامید کننده دکتر اذیت شدم که دوست داشتم سرش را بکنم 

از مطب بیرون امدم و تو منتظرمن بودی تا برگردیم به خانه 

تا ترا دیدم گریه ام گرفت و تا خانه گریه کردم و گاهی هم ترا زدم که چرا این کارها را کردی تا به این نقطه برسیم 

ایکاش دستم شکسته بود و تو را نمیزدم بخدا هیچوقت دوست نداشتم دستم بروی تو عزیزم بلند بشود 

حالا که خودم هم مجددا پس از رفتن تو جلسات مشاوره میروم بشدت به برخورد دکتر مشکوک شده ام که نکند تو از او خواسته ای تا سیاه نمایی کند و مرا متقاعد به طلاق نماید

آخر تو همیشه پشت سر من می گفتی از رضا میترسم و . 

اگر اینگونه باشد قطعا قول و قراری با کسی گذاشته ای و امیدوارم اینطور که زندگی من و فرزندان معصومم را از هم گسستی روز خوش نبینی و آب خوش از گلویت پایین نرود و به عذاب بمیری انشالله 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

markaztamir فصل رویش ایران 18 طراحي سايت و ديجيتال مارکتينگ شلوار کابینت سازی قصر Jackie گروه بازرگانی تقی خانی