و صبح های پنجشنبه هم مانند صبح های جمعه
دلم سخت گرفته است
همیشه صبح و صبحانه خوردن با هم در ایام تعطیل را خیلی دوست میداشتم و معمولا برای بیدار شدن تو را اذیت میکردم
تو می گفتی یکم دیگه بخوابم تا یازده و .
من آبجوش میکردم و چایی را درست میکردم و می گفتم : صبحی صادقس آفتاب ورقلمبیده س خوبس وخیزی تنبل وخیز تپل وخیز
و بالاخره بیدار میشدی و می آمدی سفره را آماده میکردیم و صبحانه ی دل چسبی در کنارت میزدیم
خدا خانه ی فضای مجازی را خراب کند که خانه خرابمان کرد
هرشب به بهانه بازی هی دی تا ساعت 4 بیدار می ماندی و چت های کثیف میکردی در حالی که در رختخواب در کنار من خوابیده بودی
واقعا چطور ممکن است که یک زن پس از بیست د اندی سال در کنار فرزندانش اینقدر وقیح بشود
در حالی که در کنار همسرش خوابیده با افراد دیگری چت کند
ولله نمیتوانم بفهمم
درباره این سایت