تصور اینکه رفتنت اینقدر برایم سخت و شکننده باشد را هم نداشتم
سه ماه صبر کردم
داستان گفتم
سخت در آغوشم فشردمت و گفتم بیش از همیشه دوستت دارم
جلوی فررندانم برای رد گم کردن از تو عذرخواهی کردم
دهها بار آنقدر گریه کردم که بی حال شدم
خلاصه هر ترفندی به ذهنم آمد باجرا درآوردم
ولی هزار افسوس و آه
نه در تو پشیمانی دیدم
و نه تغییرات ظاهری!
تازه زبانت درازتر شد و حرفهای تازه میگویی
گفتی من از اول تو را نمیخواستم و پدرم مرا بزور به عقد تو درآورد!
واقعا این حرفها جایش کجاست؟
چرا زودتر نگفتی تا با کمال احترام هم تو را برهانم و هم خودم تکلیفم را بدانم!
من به هیچ وجه دوست نداشتم عمرم را برای کسی تلف کنم که دلش با این زندگی
نیست من در همه ی ایام سردی ترا حس میکردم ولی واقعا نمیدانستم در این حد روحت با
من و بچه ها نباشد
گفتی حجابت را بهتر نمی کنی چرا؟
حالا وقت تعیین نرخ نیست !
تو چون دانستی که من سراسر عاشق توام و از جان دوستت دارم به زندگی مان پشت
پا زدی ! بخدا انسان فقط یکبار زندگی می کند و یکبار میمیرد و زندگی یکباره ارزش این
بازیهای ناجوانمردانه را ندارد!
اگر کسی به تو وعده و وعیدی داده ولله دروغ است همه مثل گرگ شده اند در کمین ات
هستند تا پاره ات کنند و بروند .
ولله هیچ عشق و ارادتی نیست فقط برای سو استفاده است و سرانجام تف میشوی !
ولله یقین داشته باش که تا زنده ای هیچکس دیگری نمیتواند به اندازه ی من ترا صادقانه
دوست داشته باشد خواهی دید و سالهای سال غصه خواهی خورد و مرگ تدریجی
خواهی داشت باور کن !!
آن روز مثل امروز من زمین را گاز خواهی زد
که آن روز زمین سخت است و آسمان بلند . !
***
اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهره ی مهر خویش می بافت مرا
چون من همه او شدم برانداخت مرا .
درباره این سایت