تا چشم باز کردم 

تو رفته بودی

همه ی عاشقانه هایی که

برای روز مبادا گوشه ی ذهنم

پنهان کرده بودم

بروی دستم باقی ماند

چقدر زود تمام میشود 

لحظات زیبای با هم بودن

ایکاش از خواب بیدار شوم 

و ببینم همه ی این زشتیها 

رویایی بیش نبوده است 

هزاران هزار جمله ی عاشقانه 

در دل و جانم انباشتم 

تا در هنگامی خاص تقدیمت کنم

ولی دیر شده است 

و تو با تلخ ترین سرنوشت رفته ای

و من با این همه سنگینی بار 

نگفته هایم کمرم شکست 

و طاقت نگهداشتن شان را ندارم

اگر روزی بازگشتی 

همه ی آن عاشقانه ها را بدون تاخیر

تقدیمت می کنم تا روح و جانم 

آزاد شود 

و عاشقانه ترین عشق های روزگار را 

در یک بحرطویل برایت بخوانم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Rachel sangsanat Yahya پایگاه خبری دیزج خلیل نیوز هک و امنیت ایـرانــی گیـمــــز گل پونه وبلاگ بزرگ آسمانیان