چندین روز خیلی سرد بین مان گذشت و من تصور کردم تو منتظر تلنگری هستی تا
بگویمت برو ! چون میخواستی بروی و من گفتم بخاطر آمدن بچه ها از تهران
بمان تا بروندو تو ماندی اما دیگر بحثی مطرح نشد !
آن روز سیاه قلیان را من چاق کردم و آوردم و نشستم به کشیدن و نوبت تو شد
کمی قلیان کشیدی و سر حرف را باز کردی و گفتی :
بنظرت برای عید چه سبزه ای درست کنیم ؟
گفتم : سعی کن سبزه ای باشد که تا سیزده بدر بماند !
نمی دانم چه شد و چه حرفی بین مان رد و بدل شد که من گفتم :
وکالت طلاق آماده است و من از تو خجالت می کشیدم بصراحت بگویم بیا امضاء کنیم!
ناگهان از جا برخاستی و اسناد را امضاء کردی و چند دقیقه ای نشد که دیدم چمدانت را
بدست گرفته ای و آماده ی رفتنی!
ظاهرا قبلا همه چیز را پیش بینی کرده بودی !
میخواستی همان ظهر تنها بروی که اجازه ندادم و گفتم آريالا روزبه ترا برساند
یادم به ایامی افتاد که با چه احترامی باید خودم ترا تا فرودگاه میرساندم ! ولی حالا با این
سرشکستگی و زشتی داشتی میرفتی و با اتوبوس ! که همیشه نفرت داشتی !!!
در ترمینال که نشسته بودی روزبه مرتب اس میداد و گفتم چه خبر حال مادر چگونه س؟
گفت حالش بد است و می گوید ای کاش زنگی بزنم تا به خانه بازگردی !
ایکاش تو خودت بازمی گشتی و می گفتی رضا یک بار دیگر مرا ببخش و قول میدهم
دوباره تکرار نشود !
اما از همین کمترین هم دریغ کردی چرا ؟
سه ماه سخت بر من گذشت و بارها زار زدن مرا تو و بچه ها دیدید ولی التماس که نه حتی
درخواستی نکردی که بگذار بمانم و پشیمانم !
*** ***
اما من برای دو چیز علاوه بر خیانت هایت سخت می سوزم و گاه ی هو گریه ام
میگیرد که بی رحمانه با تو برخورد کردم !
اگر چه خیانتهای تو بمراتب بی رحمانه و سنگدلانه و هوس بازانه و ناجوانمردانه است !
یکی تا آن روز آخر گفتی : برای عید چه سبزه ای بکارم !
و بحث وکالت طلاق مطرح شد!
و یکی برای آنکه به روزبه گفته بودی ایکاش پدرت زنگ بزند وبگوید برگرد!
و من تماس نگرفتم !
آخر هیچ نشانه ای از پشیمانی و حداقل خواهشی برای بخشیدنت در تو ندیدم و برایم خیلی عجیب بود و حتی بشما گفتم ولله خوب روئی داری که مانده ای ! و باز تو هیچ عکس العملی نشان ندادی !
راستی واقعا از این حماقتهایت پشیمان نبودی ؟؟؟
بتو گفتم واقعا دوست داری بروی ؟ گفتی مگر من خرم که بروم می مانم ولی تحمل تان می کنم !
درباره این سایت